کاش می دانستی دنیا با همه ی وسعتش بی تو جایی برای ماندن ندارد
اشک در چشمانم هر شب سراغت را از کویر گونه هایم می گیرد
ای که دیدگانم از دل تنهایی تو الفبای اشک ریختن را آموخته اند و لحظه های گریان با کوچ تو روان گشته اند...
چرا از کوچه ی دلتنگی هایم گذر نمی کنی
وبرای چشمان مانده به راهم دستی تکان نمی دهی؟
|